به رنگ انار
سرویس فرهنگی- وقتی انارهای شب یلدا را پوست میگرفتم، نگاه به دانههای شفاف انار از یکسو و پوست آنکه دور ریخته نمیشد از سویی، مرا به یاد زمستانهای ویست در سالهای دور انداخت که دلهای مردم به صافی دانههای انار بود و البته پوست انار را هم دور نمیریختند!
مادرم در راهپله پشتبام، ظرفی گذاشته بود و پوست انارها را در آن میریخت. میگفت: «عمو اصغر اینها را برای رنگ خامهی قالی میخواهد. عمو اصغر پوست انار را باریشه شیرینبیان میجوشانَد و رنگ بُخور میسازد.» آن روزها همهچیز بومی بود. چرخهی صنعت قالی در ویست کامل بود، پشم گوسفندان در تابستان توسط مردان چیده میشد، پیرزنها که نمیتوانستند قالی ببافند، پشمها را میریسیدند و خامه میساختند، رنگرزها با رنگهای بومی رنگ میکردند و زنان و دختران جوان آن خامهها را با رنج و امید به تختههای قالی تبدیل میکردند. رنجی که میشد آن را از ترکه...